جدول جو
جدول جو

معنی رنگ لاک - جستجوی لغت در جدول جو

رنگ لاک
(رَ)
هر جوهری که بدان رنگ کنند. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رنگ ناک
تصویر رنگ ناک
دارای رنگ، رنگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنگ کار
تصویر رنگ کار
کسی که اتومبیل، صنایع چوبی و امثال آن را رنگ می کند
کنایه از حیله گر، مکار، نیرنگ ساز، فریب دهنده، برای مثال نگه کرد گرسیوز رنگ کار / ز گفت سیاوخش با شهریار (فردوسی۲ - ۶۷۱)
فرهنگ فارسی عمید
(رَ لُ)
رنگ لاک باشد و بدان چیزها رنگ کنند. (برهان قاطع) (آنندراج). رجوع به لکا و لاک شود
لغت نامه دهخدا
(لَ گَ اَ تَ / تِ)
بازندۀ رنگ. در لهجۀ مردم خراسان به پارچه و یا جامه ای گویند که رنگش برود. رنگ رو. رجوع به رنگ رو شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
آنکه دیوارها و در و پنجره ها را رنگ کند. نقاش، مزور. نیرنگ ساز. محیل و چاره ساز:
نگه کردگرسیوز رنگ کار
ز گفت سیاوخش با شهریار.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(دَ وَ)
نقاش. مصور. (آنندراج). رنگ سازنده، محیل. حیله گر. نیرنگ ساز. فریبکار. رجوع به رنگ ساختن شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
لک، بن لاک باشد و لکا باز پس مانده بود و در دسته های کارد بکار رود. لک که دسته های کارد بدان سخت کنند. (از حاشیۀ لغت فرس اسدی ص 283). رجوع به دوزه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
رنگین. ملون. رجوع به رنگین شود:
سنبل بخشایش از او تابناک
لالۀ آمرزش از او رنگناک.
عرفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
چوبی چنگک دار جهت آویزان کردن علوفه از سقف
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی جنگلی در حومه ی نوشهر، منطقه ی سنگی و صخره ای
فرهنگ گویش مازندرانی